اخیرا اخبار و گزارشات متعددی در مورد اثرات فاجعه بار سقط جنین غیر قانونی در ایران و افزایش بسیار آمار سقط جنین بویژه میان زنان جوان منتشر شده است. یکی از اولین واکنش ها به این گزارشات ممکن است تعجب و حیرت باشد، بویژه برای کسانی که از تحولات اجتماعی و فرهنگی در جامعه چندان مطلع نیستند و سطح جامعه را در نظر می گیرند و دنبال می کنند. بخش عمده سقط جنین مربوط به زنانی است که خارج از ازدواج حامله شده اند. لذا افزایش آمار سقط جنین بیانگر افزایش رابطه جنسی نیز هست. در کشوری که رابطه جنسی خارج از ازدواج با مجازات سنگین و شکنجه و سنگسار روبرو می شود، چگونه است که آمار سقط جنین این چنین افزایش یافته است؟ روابط جنسی میان دختران و پسران خارج از ازدواج افزایش و گسترش بسیار چشمگیری داشته است. این پدیده خود بیانگر تضاد آشتی ناپذیر نسل جوان و رژیم اسلامی است. بی اعتنایی به قوانین و سنن ارتجاعی و عقب مانده اسلامی؛ مقاومت سرسختانه در مقابل این قوانین و سنن؛ این بخشی از جنبش خلاصی فرهنگی نسل جوان و جنبش آزادی زن در ایران است.
اما اگر تلاش سرسختانه برای مقابله با رژیم و مقاومت در مقابل ایدئولوژی و سنن این رژیم یک نقطه امید و نکته مثبت در جامعه ایران است، افزایش آمار سقط جنین، یک واقعیت تلخ و بیانگر یک فاجعه اجتماعی است. فجایعی که سقط جنین غیرقانونی و بنا به تعریف ناامن، بر زندگی صدها هزار زن و خانواده های آنها تحمیل می کند، یک جنایت گسترده دیگری است که باید در پرونده این رژیم جنایتکار، زن ستیز و ارتجاعی ثبت شود. باید با این فاجعه مقابله کرد .
البته آمار مربوط به سقط جنین در تمام دنیا شوک آور است. تعداد زنانی که بعلت سقط جنین غیرقانونی و ناامن جان خود را از دست می دهند یا معلول میشوند بیانگر یک فاجعه انسانی است. آمار مربوط به تعداد سقط جنین در سال بیانگر یک تراژدی انسانی دیگر است. این آمار بیانگر عقب ماندگی دنیای سرمایه داری و حاکمیت آراء و افکار مذهبی، سنتی و زن ستیز است. شاید هیچ عدد دیگری این چنین کثافت و ریاکاری دنیای معاصر را آشکار نمی کند. ابتدا نگاهی به اعداد بیجان بیانداریم :
هر سال 42 میلیون سقط جنین در سراسر جهان انجام می گیرد که 35 میلیون آن در کشورهای "توسعه نیافته" است، یعنی کشورهایی که سقط جنین عموما در آنها غیر قانونی است. از هر 1000 زن میان 44 – 15 سال در دنیای "توسعه یافته" 12 نفر سقط جنین می کنند. این آمار برای آفریقا که سقط جنین در بخش وسیعی از آن غیرقانونی است 29 نفر در 1000 نفر است. از هر 5 حاملگی یکی به سقط جنین منجر می شود. هر سال 5 میلیون زن بعلت مشکلات مربوط به سقط جنین در بیمارستان بستری می شوند. 13 درصد مرگ و میر مربوط به زایمان و مادری بعلت سقط جنین است. هر سال 70 هزار زن بعلت سقط جنین ناامن (غیرقانونی) جان خود را از دست می دهند و 5 میلیون نفر معلول می شوند. در سال 2003 از هر صد هزار زن 650 نفر در آفریقا بعلت سقط جنین جان خود را از دست دادند، در حالیکه این رقم 10 نفر از هر صد هزار نفر در "کشورهای توسعه یافته" است. هر سال 220 هزار کودک مادران شان را بخاطر سقط جنین از دست می دهند .
این مرگ و میر بعلت اپیدمی و بیماری نیست. این مرگ و میر در ظاهر امر نتیجه یک رابطه طبیعی بشری است. این مرگ و میر در ظاهر بعلت سکس است. اما این فقط ظاهر مساله است. در همین جهان تحت حاکمیت سرمایه داری، اختلاف طبقاتی و سودپرستی طبقات حاکم، تفاوت میان تعداد سقط جنین و همچنین نتایج دردناک و تراژیک سقط جنین در نقاط مختلف بسیار است. در اروپای غربی این ارقام پایین ترین است. چرا؟ آیا باین خاطر که در اروپای غربی زنان و مردان رابطه جنسی کمتری برقرار می کنند؟ این سوال قطعا با خنده بسیاری روبرو می شود. اروپای غربی مهد آزادترین مناسبات جنسی در دنیا است. پس چگونه است که ابعاد تراژیک رابطه جنسی در این منطقه بمراتب کمتر است؟ برخورداری از یک رفاه نسبی نسبت به بخش اعظم دنیا، اخلاقیات آزادتر، نقش حاشیه ای تر مذهب، موقعیت آزادتر و برابرتر زنان، و وجود یک جنبش وسیع توده ای در دهه 60 و 70 میلادی که به انقلاب جنسی معروف شده است، عوامل موثر در کاهش این فاجعه انسانی است.
در کشورهای "در حال توسعه"، وجود جوامع عموما تحت دیکتاتوری و از نظر اقتصادی فقیر تر، اخلاقیات عقب مانده، سنتی و مذهبی، نقش قوی و قدرتمند مذهب در جامعه، موجد بیحقوقی کامل زنان، حاکمیت فرهنگ زن ستیز و ممنوعیت رابطه جنسی پیش از ازدواج است. البته این شرایط در کشورهای مختلف با درجات متفاوت عمل می کند. آموزش جنسی در بسیاری از این کشورها وجود خارجی ندارد. مواد جلوگیری از حاملگی در دسترس عموم نیست. بسیاری بعلت فقر امکان تهیه آنرا ندارند. این شرایط برای دختران جوان و زنانی که ازدواج نکرده اند بمراتب پیچیده تر است. لذا زنانی که خارج از ازدواج حامله می شوند، چاره ای بجز سقط در مقابل خود نمی بینند. بسیاری از خانواده های فقیر و زحمتکش امکان نگهداری از یک کودک دیگر را ندارند و به این علت به سقط جنین روی آور می شوند.
از سال 1995 تا 2003 آمار سقط جنین در اروپای شرقی از 90 زن در 1000 نفر به 44 نفر کاهش یافت. عوامل مختلفی در این امر می تواند دخیل باشد، اما قطعا یک فاکتور مهم دسترسی گسترده به مواد جلوگیری از حاملگی طی این دوره در این کشورها است. در سیستم گذشته دسترسی به مواد جلوگیری از حاملگی بسیار کم بود و عملا سقط جنین بعنوان عمده ترین راه جلوگیری از بچه دار شدن مورد استفاده قرار می گرفت.
گذرا باید اشاره کنیم که مشکلات منتج از عدم وجود آموزش جنسی و مواد جلوگیری، بویژه کاندوم، فقط حاملگی ناخواسته نیست، بیماری های مقاربتی، بطور نمونه ایدز، یک فاجعه دیگر است که هر روز قربانی های بسیاری بویژه در کشورهای "توسعه نیافته" می گیرد. ایدئولوژی عقب مانده و حاکمیت مذهب و همچنین فقر در این کشورها فاکتور اصلی ارقام بالای قربانیان است. اما این مساله دیگری است که باید مجزا به آن پرداخت.
در این نوشته تلاش می شود، مقوله سقط جنین، جایگاه آن در جامعه کنونی و از زاویه آزادی زن، نگرش فمینیسم به این پدیده، طرق کاهش سقط جنین و فجایع ناشی از آن و همچنین ضرورت قانونی بودن آن مورد بحث قرار گیرد .
سقط جنین یک امتیاز یا یک اجبار
سقط جنین یک از تناقضات و معضلاع پیچیده اجتماعی است. سقط جنین پدیده ای است که شاید بهتر از هر مقوله دیگر تناقضات و وارونگی مناسبات حاکم بر جوامع امرو را برملا می کند. سقط جنین یک پاسخ دردناک برای خلاصی از یک واقعیت دردناک دیگر است. فشارها و محدودیت های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی زن را به از بین بردن جنین اش سوق می دهد. این یک از دردناک ترین مسائلی است که یک زن باید با آن دست و پنجه نرم کند. افسردگی های عمیقی هم که بسیاری از زنان چه قبل و چه بعد از سقط جنین با آن مواجه می شوند بیانگر همین فشار ناعادلانه ای است که جامعه کنونی روی زن می گذارد .
اما بخش عمده جنبش فمینیستی به سقط جنین بعنوان یک حق طبیعی و سلب نشدنی زنان می نگرد. برخورد این گرایش، برخوردی سطحی و سرسری به پدیده سقط جنین است. یک استدلال سطحی و نادرست در دفاع از سقط جنین چنین است: "جنین بخشی از بدن زن است و زن باید حق کنترل بر بدن خود داشته باشد." این استدلال از نظر بیولوژیک، حقوقی و فلسفی نادرست است. بحث زیادی برای اثبات اینکه جنین بخشی از بدن زن نیست لازم بنظر نمی رسد. اما متاسفانه برخورد سکتی و دگم جنبش فمینیستی به این مقوله امکان هر گونه بحث سازنده را منتفی کرده است. اگر کسی بیان کند که جنین بخشی از بدن زن نیست، بلکه از بدن زن برای مدت کمتر از یک سال برای رشد استفاده می کند بلافاصله با هیاهو و فریاد های اعتراضی ربرو و به محافظه کاری و مذهبی بودن متهم می شود .
جنین در نتیجه رابطه جنسی میان یک زن و مرد، مستقل از خواست و اراده این دو شکل می گیرد. بعضی اوقات، علیرغم مواد جلوگیری، اسپرم و تخمک پیوند می خورند و جنین شکل می گیرد. در موارد بسیاری علیرغم تلاش های فراوان و ایجاد بهترین و مناسب ترین شرایط برای حاملگی، این پیوند شکل نمی گیرد. چگونه موجودی که عملا علیرغم اراده زن در نتیجه آمیزش جنسی با یک انسان دیگر در بدن زن شکل می گیرد، بخشی از بدن او است؟ بعلاوه، اگر جنین را به حال خود رها کنیم و به زندگی نرمان خود ادامه دهیم، روند رشد جنین طی شده و سر موعد، باز علیرغم میل و اراده زن حامل آن، متولد می شود. جنین یک موجود مستقلی است که از بدن زن برای شکل گیری و رشد خود بمدت حدود چهل هفته استفاده می کند. این استدلال که جنین بخشی از زن است، پس زن حق دارد با آن هر رفتاری میخواهد انجام دهد، استدلالی کاملا بی اساس و نادرست است .
بعلاوه، حتی اگر این ادعا را بپذیریم که جنین بخشی از بدن زن است، باز بخش دوم استدلال ناقص و غیرقابل قبول است. آیا زن حق بریدن اعضای بدن خود را داراست؟ در دنیای کنونی، اگر فردی اقدام به بریدن انگشت یا دست خود کند، اگر قصد درآوردن چشم اش را داشته باشد، بخواهد گوش خود را ببرد یا شکم خود را پاره کند و فرضا جگر خود را درآورد، جامعه به او بعنوان فردی بدون تعادل روحی نگاه می کند و در کشورهای کمی متمدن که حقوق شهروندی تاحدودی در آن رعایت می شود، این فرد را به بیمارستان روانی منتقل می کنند و به او اجازه چنین کاری داده نمی شود. خودکشی یک مقوله دیگر است. جامعه به فرد اجازه خودکشی نمی دهد. از این کار بطرق مختلف ممانعت می کند، می کوشد که به فردی که قصد خودکشی دارد، امداد برساند.
بنابراین روشن است که "بدن خودم است، هر کاری بخواهم با آن می کنم" استدلالی پوچ است. انسان در جامعه امروز حق ندارد هر کاری می خواهد با بدن خود انجام دهد. جامعه قوانین و اخلاقیاتی را در این مورد تثبیت کرده و برسمیت می شناسد. پس این استدلال که از هر طرفش بی پایه است، چگونه به "محکم ترین" استدلال فمینیسم بدل شده است؟ در تلاش برای قانونی کردن سقط جنین و تثبیت این حق، فمینیسم عاجز از دست بردن به ریشه های مساله و به مصاف کشیدن مناسبات حاکم، این استدلال سطحی را بدست گرفته و با هیاهو از هر گونه بحث مستدل و سازنده در مقابل آن سر باز می زند. برخورد این گرایش به همان دگماتیکی است که برخورد جریانات مذهبی و کلیسای کاتولیک .
فمینیسم در تلاش برای مطلوب جلوه دادن سقط جنین و توجیه آن بعنوان یک پدیده کاملا طبیعی و بدون هیچ جنبه منفی، سقط جنین را تا حد یک حق طبیعی زن ارتقاء می دهد. جنین را تا حد ناخن انگشت بی موجودیت، ناقابل و بی ارزش و سقط جنین راهمچون گرفتن ناخن یا حداکثر عمل لوزه پیش پا افتاده جلوه می دهد. ظاهرا، فمینیسم دارد با این تلاش به زن خدمت می کند. قرار است با پیش پا افتاده قلمداد کردن سقط جنین از یک سو و حق طبیعی دانستن آن برای زن، از سوی دیگر، زنان را در موقعیت بهتر قرار دهد و حقوق آنها و کنترل بر بدن و سرنوشت شان را متحقق کند. اینها ظاهرا نیت و هدف پشت این تلاش و جنبش و جوش است .
اما مساله اینجاست که چنین نگرش و تلقی از جنین و سقط جنین، به زنان خدمتی نمی کند. با این کار فمینیسم دارد سر زنان را کلاه می گذارد: یک اجبار ناگوار را بعنوان یک حق یا امتیاز به آنها قالب می کند. زنان را موجوداتی بی استدلال، فاقد قدرت استدلال فلسفی، منطقی یا حقوقی پیچیده جلوه گر می کند. فمینیسم با این کار زنان را از انسانیت تهی میکند و از منطق و استدلال محروم می سازد. کلاه سر آنها می گذارد. چرا که آنها را از دست بردن به ریشه مشکلات و موقعیت نابرابر خویش محروم می کند. بجای آنکه با ریشه مبارزه شود، با چاقوی جراحی بجان زن و جنین می افتد.
سقط جنین یک حق طبیعی یا امتیاز برای زن نیست. سقط جنین یک عمل پیش پا افتاده و ناچیز نیست. سقط جنین، چه از نظر پزشکی و چه از نظر فلسفی و انسانی یک عمل بزرگ، مهم و پر تناقض است. علاوه بر خطرات جانی و بهداشتی که برای زن دارد، از نظر روحی می تواند تاثیرات بسیار عمیقی بر زن بگذارد، افسردگی های عمیق و طولانی ناشی از سقط جنین یک پدیده کاملا شناخته شده است. ممکن است استدلال شود که علت افسردگی پس از سقط جنین، حاکمیت افکار و ارزش های مذهبی و محافظه کارانه است. این فاکتور میتواند در افزایش افسردگی ناشی از سقط جنین موثر باشد. اما تنها فاکتور نیست. رابطه زن با جنینی که درون اش رشد می کند، مقوله پیچیده تری است.
بعلاوه، راه مقابله با افسردگی ناشی از سقط جنین ارائه و اشاعه یک دروغ و فریب نیست. سلب حیات از جنین و کاهش آن به یک مقوله بیجان و بی ارزش پاسخ درد و فشاری که بر زنان تحمیل می شود، نیست. عواقب چنین نگرشی برای جامعه بسیار مضر و خطرناک است. جامعه ای که به جنین چنین برخورد می کند، ارزش حیات و انسان بطور کلی را کاهش می دهد. این برخورد در عین حال زنان را به موجوداتی صغیر بدل می کند که قابلیت و توانایی مواجهه با مسائل پیچیده، پرتناقض را ندارند و باید فریب شان داد و واقعیت را از آنها پنهان کرد.
جنین یک موجود زنده است. اگر در یک جامعه ای می زیستیم که رفاه و سعادت شهروندان قوه محرکه آن بود و نه سود و سود پرستی، آنگاه هیچ زنی مجبور به سقط جنین نمی شد. تلاش برای سلب حیات از جنین، بیانگر یک از خود بیگانگی عمیق جنبش فمینیستی است. فمینیسم در عجز در مقابله با نهاد مذهب، ریاکاری ایدئولوژی حاکم، جامعه طبقاتی و پر از فقر و تبعیض سرمایه داری، به ساده ترین نوع مقابله استدلالی روی آور شده است: جنین را فاقد حیات قلمداد می کند تا بتوان سقط آنرا عملی پیش پا افتاده و موجه جلوه دهد.
اینجاست که با خواندن آمار فوق فقط مرگ و بیماری های تحمیل شده به زن نیست که چهره زشت سقط جنین را آشکار می کند، خود رقم بالای 42 میلیون سقط جنین در سال چهره زشت فجایع انسانی تحت سرمایه داری را برملا می کند. واقعا چرا باید از هر 5 حاملگی یکی به سقط جنین منجر شود، اگر ..اگر در جامعه ای زندگی کنیم که تمام تلاش خود را بکار می بندد تا از حاملگی های ناخواسته جلوگیری کند، آموزش جنسی وسیعا در مدارس، از طریق رادیو و تلویزیون و غیره در اختیار عموم قرار داده شود و همچنین مواد جلوگیری مطمئن و بی خطر بطور گسترده و رایگان در دسترس عموم باشد؛ اگر فقر را از میان ببریم، اگر رفاه شامل همگان باشد، اگر دولت در مقابل زندگی و رفاه و سلامت کودکان مسئول باشد، اگر صرفنظر از موقعیت پدر و مادر هر کودکی در رفاه زندگی کند و به آموزش و پرورش و امتیازات و مواهب جامعه بطور مساوی دسترسی داشته باشد؛ اگر اخلاقیات عقب مانده، مذهبی و زن ستیز را از جامعه بزدائیم؛ اگر برقراری رابطه جنسی آزاد حق هر شهروندی باشد و هیچ مرجعی، چه خانواده، چه دولت حق دخالت در آنرا نداشته باشد و لذا اگر کودکی خارج از ازدواج بوجود آمد، هم او از کلیه حقوق برابر برخوردار باشد و هم مادر و پدر با هیچ تهدیدی نسبت به امنیت و حرمت خویش مواجه نشوند؛ اگر بهداشت و درمان رایگان در دسترس همگان قرار داشته باشد، آیا در صورت فراهم بودن کلیه این شرایط زنی که حامله شده، حتی اگر حاملگی ناخواسته بوده باشد، باز به سقط جنین می اندیشد؟
فمینیسم از آنجا که یا به جامعه ای با مشخصات فوق اعتقاد و علاقه ندارد و یا از آنرو که مبارزه برای دستیابی به این حقوق و شرایط بنظر کاری مشکل می رسد، بجای تمرکز بر این حقوق و اشاعه حقانیت چنین جامعه ای، بظاهر ساده ترین کار را انتخاب کرده است: تقلیل عمل سقط جنین به عمل لوزه و بعنوان یک حق و امتیاز طبیعی زن. این آن کلاه بزرگی است که فمینیسم بر سر زنان می گذارد. در عمل در شیوه برخورد و استدلال له و علیه سقط جنین، کلیسای کاتولیک، مذهب و نیروهای محافظه کار و جنبش فمینیستی دو روی یک سکه هستند. با چنین گرایشی آیا اشتباه است اگر نتیجه بگیریم که هر چه ارقام سقط جنین بالاتر باشد این گرایش فمینیستی شادتر می شود و خود را در مبارزه اش موفق تر می یابد؟
مدافعین دروغین حیات
به همان میزان که استدلالات فمینیسم در دفاع از سقط جنین پوچ و سطحی است و یک از خود بیگانگی و فتیشیسم به بدن خویش را بیان می کند، دفاعیات مخالفین سقط جنین در دنیای امروز، مذهب و کلیسا، نیروهای محافظه کار و دست راستی ریاکارانه است. نیروهای اخیر در مخالفت با قانونی بودن سقط جنین از لزوم دفاع از حیات صحبت می کنند. ظاهرا حیات را "مقدس" می نامند. بیان یک آمار کافی است تا ریاکاری آنها را تا مغز استخوان برملا کند. این مدافعین "تقدس حیات" کسانی که در آمریکا بر خود نام "پرو لایف" (طرفدار حیات) گذاشته اند، در مقابل مرگ و میر نوزادان و کودکان بعلت فقر، گرسنگی، بیماری های کاملا قابل پیشگیری و معالجه، چشم می بندند و آنرا خواست خدا می نامند.
در کنار آمار وحشتناک مربوط به سقط جنین، آمار مرگ و میر نوزادان از آن فاجعه بار تر است: از هر 5 نوزاد در جهان دو تا سه نوزاد جان خود را از دست می دهند؛. یعنی نیمی از نوزادان می میرند. چرا؟ علت اصلی فقر و نداری، گرسنگی و محرومیت مادران و پدران است. از این باصطلاح طرفداران حیات باید پرسید، شمایی که علیه سقط جنین قانونی جنگ صلیبی راه انداخته اید، چرا برای نجات این نوزادان و ممانعت از مرگ آنها کاری نمی کنید؟ این ارقام فقط مربوط به نوزادان است، تعداد کودکان یا انسان هایی که بعلت فقر و محرومیت هر ثانیه جان می بازند، آنچنان وسیع است که ابعاد فاجعه بار آن انسان را بر جا می خشکاند .
این طرفداران دروغین حیات، مساله و امرشان نه حیات، بلکه گسترش و حاکمیت مذهب، ایدئولوژی عقب مانده و محافظه کار برای حفظ موقعیت ممتاز و مناسبات تبعیض بار جامعه کنونی است. مخالفت آنها با سقط جنین هیچ ربطی به انسانیت و انسان دوستی ندارد. در آمریکا و ایران بعنوان یک مثال گویا، مخالفین سقط جنین مدافعین سرسخت اعدام هستند. مدافعین سرسخت تبعیضات گسترده طبقاتی، وجود فقر و فلاکت و تداوم بردگی جنسی و مزدی اند. این گرایش به ارتجاعی ترین بخش جامعه متعلق اند. دفاع از سیاست های میلیتاریستی و کشتار در جنگ های متعدد. راسیست و ضد زن اند .
اما متاسفانه دفاع سطحی فمینیسم از سقط جنین به این مرتجعین و جریانات دست راستی امکان می دهد تا خود را پشت دفاع دروغین از حیات پنهان کنند. از خود بیگانگی فمینیستی موجب می شود که بخشی از زنانی که نمی توانند به این سطحی نگری رضایت دهند، عملا به دامن محافظه کاران و کلیسا بیافتند.
راه حل پیشرو و انسانی
سقط جنین یک مقوله دردناک، یک فاجعه جامعه وارونه امروز و یک پدیده پر تناقض است. با در نظر گرفتن مناسبات کنونی و شرایط حاکم بر جامعه، انسانی ترین راه برخورد به این پدیده چیست؟ راه نفی اهمیت آن نیست. راه تحلیل آن، توضیح آن همانگونه که هست، اما ضمن تلاش برای کاهش هر چه بیشتر حاملگی های ناخواسته، رفع موانع حفظ جنین، و قانونی کردن سقط جنین است. ممنوعیت سقط جنین، این عمل را از میان نمی برد، فقط درد و فجایع ناشی از آن را گسترش می دهد. ممنوعیت سقط جنین مقابله با سقط جنین نیست، مجازات قربانیان آنست .
در اکثر نقاط جهان سقط جنین غیرقانونی است. تاریخا در کشورهای اروپایی هم غیرقانونی بوده است، اما ارقام سقط جنین همواره بالا بوده است. لذا روش است که غیرقانونی کردن آن سقط جنین را محو نمی کند. فقط زنان را با خطرات جدی جانی، بهداشتی و روحی مواجه می کند. تا زمانیکه مناسبات حاکم در جامعه این چنین عقب مانده، وارونه و تبعیض آمیز است، حاملگی های ناخواسته شکل می گیرد و زنان خود را ملزم به سقط جنین می بینند. اگر سقط جنین قانونی در دسترس نباشد، آنگاه به روش های غیربهداشتی و ناسالم و ناامن روی می آورند .
یک راه حل مترقی و انسانی قانونی کردن سقط جنین و ایجاد دسترسی رایگان به آن در کلینیک های مجهز و تحت نظر پزشک است. علاوه بر این یک سیاست انسانی ایجاد و تامین روش های مختلف جلوگیری از بارداری و قرار دادن آن در اختیار تمام جامعه است.
برنامه یک دنیای بهتر، برنامه حزب اتحاد کمونیسم کارگری این تدابیر را اندیشیده است .
"کمتر پديده اى چون سقط جنين، يعنى از ميان بردن عامدانه جنين انسانى به دليل تنگناهاى فرهنگى و اقتصادى، بى ارزشى وجود آدمى و تناقض مناسبات اجتماعى استثمارگر و طبقاتى حاکم با موجوديت و سعادت بشر را به نمايش ميگذارد. سقط جنين، گواه از خود بيگانگى و عجز انسان در برابر مصائب و محروميت هايى است که جامعه طبقاتى موجود به او تحميل ميکند .
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى مخالف عمل سقط جنين است و براى برپايى جامعه اى مبارزه ميکند که هيچ تنگنا و عاملى انسان ها را به انجام و يا تائيد اين عمل سوق ندهد .
در عين حال مادام که شرايط نامناسب اجتماعى بهرحال عده زيادى از زنان را به انجام سقط جنين ولو به شکل زير زمينى سوق ميدهد، حزب اتحاد کمونيسم کارگرى به منظور جلوگيرى از سوء استفاده سودجويان و براى تضمين سلامت زنان خواهان تحقق نکات زير است:
قانونى شدن سقط جنين تا ١٢ هفتگى.
قانونى بودن سقط جنين پس از ١٢ هفتگى (تا اولين مقطعى که عمل سزارين و حفظ نوزاد با توجه به آخرين امکانات پزشکى مقدور ميشود) در صورت وجود خطر براى سلامتى مادر. تشخيص در اين موارد با مراجع پزشکى صلاحيتدار است.
در دسترس بودن وسيع و رايگان تسهيلات و لوازم تست حاملگى، و آموزش مردم در استفاده از آنها، به منظور تشخيص سريع حاملگى هاى ناخواسته.
انجام سقط جنين و پرستارى پس از آن بطور رايگان در کلينيک هاى مجاز توسط پزشکان متخصص.
حق تصميم گيرى در مورد انجام و يا عدم انجام سقط جنين با خود زن است. دولت موظف است قبل از رسيدن زن به تصميم نهايى، وى را از استدلالات و پيشنهادات منصرف کننده مقامات علمى و مددکاران اجتماعى و نيز از تعهدات مادى و معنوى دولت در قبال وى و نوزادش، مطلع کند.
به منظور کاهش موارد سقط جنين، حزب اتحاد کمونيسم کارگرى همچنين خواهان انجام اقدامات فورى زير براى جلوگيرى از حاملگى هاى ناخواسته و از ميان بردن فشارهاى اقتصادى و فرهنگى و اخلاقى بر زنان است :
آموزش وسيع جنسى مردم در مورد روش هاى جلوگيرى از باردارى و اهميت مساله و در دسترس بودن مشاوران و مددکاران اجتماعى براى راهنمايى مردم.
در دسترس بودن وسيع و رايگان وسائل جلوگيرى.
اختصاص بودجه و امکانات کافى براى کمک به زنانى که از سر فشار اقتصادى خود را ناگزير به انجام سقط جنين ميبينند. اعلام آمادگى دولت براى سرپرستى نوزادان در صورت انصراف مادر از سقط جنين.
مقابله فرهنگى قاطع با تعصبات و فشارهاى اخلاقى که زنان را به سقط جنين واميدارد. حمايت فعال دولت از زنان در برابر اينگونه فشارها، تعصبات و تهديدات.
مبارزه با تلقيات خرافى، مذهبى و مردسالارانه و عقب مانده در جامعه که مانع رشد شعور جنسى مردم و مشخصا سد راه استفاده وسيع زنان و جوانان از وسائل جلوگيرى از باردارى و حفظ ايمنى رابطه جنسى است".